چرا دزدی میکنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه میگیری؟ ای بابا همه میگیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف میکنید؟ آدم بیخلاف در این کشور پیدا نمیشود! چرا عصبیاید؟ این جا اعصابها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بیرحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگها پارهات میکنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ اینجا همه اینطوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان میکند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید میشود و افراد همانند هرکس دیگری میشود. من مجموعهای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین میرود و انسان از خود بیگانه میشوند. افراد چهره خود را از یاد میبرند و بیچهره و یا هزار چهره میشوند. انسانهای یک جامعه همه مثل هم و هیچکس همانند خودش نیست. شخصیتها افراد بجای هویت دیگری ظاهر میشوند و اصول و «وجدانشان» را زیر پا له میکنند. مثلا وکیل و قاضی، دزد میشوند، جراح، قصابی میکند، معتمدان، هرزهگر و بیسوادن، هنرمند و سیاستمداران کلاش میشوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان
گاهی تشبیه میکنم دنیا را به میدان گاوبازی بزرگ. آخر میدان گاوبازی هم مثل این زمین گرد است. گاوباز پرده تظاهر را به اعجاب تکان میدهد و پشت پرده تو گویی که چه دارد. چه دارد؛ هیچ! هیچ+خنجر. پرده تکان میدهند و چه رویاها که پیش فروش نمیکنند اینسوی پرده. ولی چیست آنسوی پرده؟هیچ+خنجری در پشت... هزار بار فریب خوردی، هزار بار اعتماد کردی و رفتی تا آنسوی پرده بیابی آنچه با خدعه و نیرنگ وعده داده بودند. اما رفتی و چه یافتی؟ هیچ+خنجری در پشت. رفتی و وقتی رسیدی، وقتی پرده کنار رفت، دیدی اینسوی پرده و انسوی آن فرقی باهم ندارد. تنها حاصل تو از این آمدن و این اعتماد، خنجری در پشت. کدامها گاویم در این میدان؟ کدامها گاوباز؟ شاید بعضی خود همزمان گاویم در میدانی و گاوباز میدانی دیگر. فریب یکی را میخوریم تا فریب بدهیم دیگری را که او نیز دیگرانی را در حال فریفتن است. این چرخه کامل است . و پردهها فراوان... اما گاو، هرقدر هم که توانا و قدر و جنگجو باشد، هرچقدر هم قدرتمند و باهوش و سریع باشد، تا آخر همین مسابقه کف همین میدان نعشش خواهد افتاد. مثل من، مثل تو... گاو بعد از مدتی فری